صدا

مانده در گلو

صدا

مانده در گلو

خواب

 

برای خود خواب میسازم 

 

و تو را مجسم میکنم 

 

و شوقت را 

 

و شوقم را 

 

و سکوت را میکشم بر روی بوم صدای شهر 

 

کسی بوق نمیزند 

 

تو آرامی 

 

و من خسته ام 

 

از تو تصویری میکشم بروی برگهای پاییزی 

 

اما برگها سبز میشوند و من زرد میگردم 

 

صدایم میکنی ، صدایت را میکشم شاید برای یادگاری بتوانم نگه دارم 

 

ایا تنها صداست که می ماند ؟ 

 

کاش در خوابم دوربین فیلمبرداری هم داشتم 

 

کاش کاش کاش 

 

چشم باز میکنم هنوز نخوابیده ام 

 

دنبال دوربین میگردم !

قدر

دست و پا میزدم که پول درآورم 

 

شاید مشکلاتم حل شود 

 

اما فهمیدم هر چقدر هم پول داشته باشی نمی توانی پدر و مادرت را زنده کنی !! 

 

و چه سخت آن روز 

 

روزی که نیاز به آنها داری و نیستند 

 

و هیچ کس نیست که بتواند جای آنها قرار بگیرد 

 

و بدتر از همه آنکه باید بفهمتت نمی فهمتت 

 

چون این درد را ندارد 

 

خدا رو شکر میکنم 

 

اما نمی فهمم چرا باید اینگونه باشد  

 

پدر و مادر عزیزم اگر این متن را خواندید بدانید که دوستتان دارم 

 

حداقل به خوابم بیایید که دلتنگ دلتنگم