صدا

مانده در گلو

صدا

مانده در گلو

به نام او (۱)

دلم تنگ است  

 

در این پاییز سرد و خسته پر رنگ 

 

دلم تنگ است 

 

درونم پر ز آتش  

 

پر ز کین و خشم 

 

دلم تنگ است 

 

بیاد روزهای گرم و بارانی 

 

بیاد آسمان آبی و خوش رنگ 

 

بیاد آرزوهای کوچک و زیبا 

 

دلم تنگ است 

 

برای عطر جا پای فرشته 

 

برای گفتن آن جمله هر روز 

 

((سپردم من تو را بر او )) 

 

دلم تنگ است 

 

برای خاطر زخمی پر دردش دلم تنگ است 

 

برای گریه های بیشمار او  

 

دلم تنگ است 

 

برای خندها و مهربانی ها 

 

برای قصه ها و آسمانی ها 

 

برای آن نماز پاک و بی همتا 

 

برای آن دعای ناب و بی پروا 

 

برای مادرم آن شاه خوبی ها 

 

دلم تنگ است 

 

درونم سخت می سوزد 

 

چرا آخر بهارم رفت و تنهایی به پیش آمد 

 

دلم تنگ است   

چقدر سخت است که عمر گل چنین کم باشد و وقتش چقدر تنگ است  

 

 

......

 

نظرات 4 + ارسال نظر
بی نشان.. سه‌شنبه 19 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 04:12 ب.ظ http://delkadeasman.persianblog.ir/

سپردم من تو را بر او...
نمی دونم چیزی که از این مطلب متوجه شدم درسته یا نه
تنها بهت و حیرتی که در این غم بزرگ ...
واقعاً مبهوتم.

مریم پنج‌شنبه 21 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 01:29 ب.ظ http://maryamj

سلام :)))))))))))

من خوبم :)

یعنی حالا خیلی خیلی خیلی بهترم

شما در چه حالید ؟

بهترید؟

سکوت شبانه سه‌شنبه 1 دی‌ماه سال 1388 ساعت 10:20 ب.ظ

دلم تنگ است

سکوت شبانه چهارشنبه 28 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 09:24 ب.ظ

تنگ در این تنگ تنگ

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد