صدا

مانده در گلو

صدا

مانده در گلو

سفر عید

رفتم سفر با ۲ همسفر خوب


خوش گذشت ، جای همتون خالی


هوای خوب و سرسبزی و درخت و جنگل و دریا و کوه و رودخونه و صفا  و ....


فقط ایکاش :

 

۱ - مردم عزیز آشغال هاشونو تو جنگل و دریا و کوه و در و دشت و دمن نمی ریختن


۲ - صدا و سیما تبلیغات خوب و گسترده و طولانی جهت فرهنگ سازی بعضی از ماها 


انجام بده تا باطبیعت بهتر رفتار کنیم


۳ - دولت و شهرداری و استانداری و فرمانداری و ... تزتیبی اتخاذ می کردن که سطل زباله تو


حاشیه جنگل و دریا و ... می ذاشتن تا شاید زباله کمتری تو طبیعت می ریختن


۴ - ما خودمون این فرهنگ رو تو دوستا و فامیل و آشناها و همسایه ها  و ... ترویج میکردیم


۵ - کاش تموم مواد یکبار مصرف قابل بازیافت بودن !!!


۶ - کاش تفریحات مردممون فقط شمال و مشهد و اصفهان و شیراز و چند جای دیگه نبود


البته می دونم که جاهای دیگه هم هست اما این مناطق موقع تعطیلی منفجر میشن


۷ - .....


---------------------------------------------------------------------------------------------

پاورقی :


۱ - واقعا چرا بعضی ها می آن طبیعت تا آشغال بریزن !؟


۲ - واقعا جوجه کباب درست کردن تو طبیعت اینقدر لذت داره ؟


۳ - چرا خوردن در حد انفجار رو موقع سفر ترک نمی کنیم ؟!!


۴ - چرا درختا نمی آن و تو تلویزیون برنامه زنده نمی زادن تا مشکلاتشون رو بگن !


۵ - چرا دریا آشغال های کشورهای دیگه رو می آره لب سواحل ما !


۶ - چرا قلیون اتمی کمجا و پرتابل (قابل حمل ) درست نمیکنن که  تو توالت هم قلیون بکشن !


۷ - مگه میشه سفر رفت و سیگار نکشید !


۸ - چرا باجنبه های ما تو طبیعت مشروب می خورن و داد و بیداد می کنن !


۹ - آخه چرا این زباله ریختن ها باعث شد که فقط ۵۰ درصد بهم خوش بگذره و ۵۰ درصد کوفتم


بشه ؟


۱۰ - جواب ۹ : جنبم کمه !!

سال نو / حال نو


یا مقلب القلوب و الابصار

یا مدبرالیل و النهار

یا محول الحول و الاحوال

حول حالنا الی احسن الحال

 


سال نو بر همه مبارک



------------------------------------------------------------------------------------------

 

ای دگرگون کننده قلوب و احوال ، دگرگون کن مرا به بهترین حال 


رهایم کن از درد


زمانی که فهمیدن رنج آور می شود


و بگستران در همه جا خوبی و زیبایی را


آیا امسال هم گرسنه گان شهر ما در گوشه خیابان ها منتظر کمک خواهند بود ؟!


رهایشان ساز


دگرگونمان کن


سیا هی ها را از قلبم بزدا چنان شب که با آمدن روز و نور و خورشیدت پایان می پذیرد


می دانم که هنوز وبلاگم را می خوانی


می دانم